«قسطنطنیه» داستان یک شهر و یک دودمان است و با این اعتقاد نوشته شده که سلسلهها در شکل دادن به شهرها بهاندازۀ ملیت، آبوهوا و وضعیت جغرافیایی نقش داشتهاند. «قسطنطنیه» داستان مکانی است که زمانی طولانی بزرگترین شهر سلسلهایِ عالم بود. زیرا آنچه موجب ایجاد تنها پایتختی در جهان شده بود که در همهٔ سطوح سیاسی، نظامی، دریایی، مذهبی (مسلمان و مسیحی هردو)، اقتصادی، فرهنگی و تغذیهای نقش داشت تأثیر متقابل سلسلهٔ عثمانی و قسطنطنیه بود. عثمانیها باغهای بسیار گوناگونی در قسطنطنیه خلق میکردند: باغ بهشت با باغچهٔ گل در داخل خانه؛ باغ عشرت و سرور در خارج از خانه؛ باغهای پلهپله که داربستهای تاک بر آنها سایه میانداخت؛ باغ میوه و سبزیکاری موسوم به بستانلَر؛ باغهای گودِ پایینتر از سطح حیاط بهمنظور خنکی در تابستان... .«چشمانداز» بزرگترین مایهٔ لذت قسطنطنیه بود. ترکیب آب و معماریاش آنقدر خیرهکننده بود که بوسفور را شاعران «مرواریدی در میان دو زمرد» و «جواهری بینظیر در حلقهٔ امپراتوری جهانی» نام گذاشته بودند. عشق به چشمانداز بر نقشهٔ خانههای شهر تأثیر گذاشته بود.