در باز شد و آن طرف حس ناگهان
حاضر شدی اگرچه نمیکردم این گمان
خیلی خوش آمدی قدم رنجه کردهای
آرام زیر گریه زدی که حبیب جان!
از آن شبی که روح تو رفته است از تنم
دارم چقدر بعد تو باشعر داستان