آرمینوتا بودم. به زبانی متفاوت حرف می زدم و نمی دانستم به کی تعلق دارم. کلمه ی «مادر» همچون خرچنگی در گلویم آشیانه کرده بود. امروز دیگر جای واقعی مادر را نمی شناسم. ولی جای او خالیست، مثل وقتی جای سلامتی یا جای یک پناهگاه خالی ست؛ یا جای یک یقین.