زمانی نه چندان دور از حال، دختری گوهرنشان و اختری نگارین در سرزمینی بهشتآیین زاده شد. نوری بر چشمان پدر و مادرش گردید و بعدها او را ژیکال نامیدند. مسیری تابدار و پُر پیچ و خم در انتظارش بود. مسیری که راهِ آن از درون خودش آغاز، و پایانِ بی انتهای آن خاتمهای در پی نداشت. حقیقتی بزرگ را در وجود خویش مییابد و گوهری که با تمنا در پی آن بود، نزد خود کشف نمود. گمشدهای پیدا که بر پیکرهی ظریف و شکنندهاش محنت و ستوهی بود و سرگذشتی پُر درد را در خاطرش تا به همیشه به یادگار گذاشت.