پرستاربچه داستان زندگی لیزا رادمن است، دختر کوچکی که در دهه ۱۹۶۰ در کیپ کاد آمریکا زندگی میکرد. داستانی واقعی از حوادثی تکاندهنده. مادر لیزا، زنی خودشیفته، تابستانها در متلی محلی کار میکرد و شبها به خوشگذرانی میپرداخت و دختران خود را به مردی خوشچهره و خوشلباس میسپرد. لیزا که معاشرین اندکی داشت پرستارش، تونی کاستا را مردی فوقالعاده میدانست. اما این دختر کوچک از حقیقتی بزرگ غافل بود: پرستار او یک قاتل زنجیرهای بود. قاتلی مخوف که جنایتهایش در اواخر دههی ۱۹۶۰ جامعه امریکا را با وحشتی بینهایت روبهرو کرد.