«بازگشت زردشت» بازآفرینی دیگری از زردشت است که در تاروپود شعر و روایت شاعرانه جان میگیرد و خلق میشود؛ احضار زردشت در بستر و زمانهای دیگر است که ایضاح و روشنی خیر و شر جهان در آن هرچه بیشتر خونین و دردناک تر جلوه میکند. فحوا و طنین این اثر بیشباهت به زردشت نیچه نیست؛ زردشتی که بنیانگذار دو قطب و مفصل خیر و شر بود و حد میانهای برای رستگاری از این تنگنا در تعالیمش نمایان نشد. گویی جوهر این آموزه مبنای تمامی نظامهای متافیزیکی پس از خویش شد و امروز تحت لوای حقانیت این نوع از متافیزیک در تفسیر جهان، هر کسی خنجر خویش را برمیکشد و جملهی «حق با همگان است!» گویی تنها نتیجۀ تراژیک و کمیک توأمانی است که ما را به آن رهنمون میشود. زردشت در این کتاب دیگر آن زردشت نیست بلکه نوای حقطلبی و انسانمحوری در اوج خودش است با همان جوهر و مایهی وجودی خاکی و زمینیاش، زمین و تاریخ و عینیت پولادین خونینش نقش اصلی را در تعیین راه و سرنوشت و ارادهگرایی او بازی میکند.