در یکی از روزهای پاییزی خاله موشه با سر و صدای باد بیدار شد و از سوراخش بیرون آمد و با دمش مشغول جمع کردن برگها شد. موش کوچولو هم که مادرش را سرگرم کار دید، یواشکی از لانه بیرون پرید و به طرف آبگیر دوید. اما در آنجا اتفاقی افتاد که بسیاری از حیوانات جنگل را به آن سو کشاند.