برای بیشتر ما مفهوم «شادی» یک امر اسرارآمیز است. گاهی اوقات در تخیّلات و تأملاتمان بسیار به شادی میاندیشیم: آیا این شغل باعث خوشحالی من میشود؟ آیا انتخاب این شخص بهعنوان شریک زندگی من را خوشحال میکند؟ آیا خوردن آن کیکِ شکلاتی باعث خوشحالی من میشود؟ همچنین در آن لحظههایی که غرق اندیشه هستیم، وقتی میپرسیم «آیا خوشحالم»، به شادی میاندیشیم... واقعیت این است که فهم اینکه آیا شغلی جدید باعث خوشحالی من میشود یا نه دشوار است. برای بسیاری از ما شادی همچون خط و مرز نهایی عمل میکند: در پایان روز فقط میخواهیم که خوشحال باشیم. ما شادی را برای خودمان و خانواده و دوستانمان میخواهیم. اگرچه میدانیم که شادی ممکن است به تنهایی حائز اهمیت نباشد، به سختی میتوانیم کسی را بیابیم که واقعاً معتقد باشد شادی امری بیاهمیت است. در ضمن اگر به چنان کسی بر خوردیم به شدت گیج شده و تقریباً نگران او میشویم: چه کسی معتقد است که شادی چیز خوبی نیست؟