یوجی ایتادوری یک دانش آموز دبیرستانی معمولی،با تناسب اندام عالی است که با پدربزرگش در سندای زندگی می کند و قدرت بدنی بالایی دارد. او علیرغم استعداد ذاتی اش در ورزش ، به دلیل بیزاری از دو و میدانی مرتبا ازپیوستن به تیم مدرسه اش اجتناب می کند. درعوض ، او تصمیم می گیرد تا به کلوپ تحقیقات مخفی بپیوندد ، جایی که می تواند آرام شود و با سال بالایی های خود معاشرت کند و ساعت ۵:۰۰ بعد از ظهر مدرسه را ترک می کند و به ملاقات پدربزرگش در بیمارستان می رود. در حالی که او در بستر مرگ خود است ، پدربزرگش دو نصیحت بزرگ را در درون روح یوجی القا می کند – “همیشه به مردم کمک کن” و “در محاصره مردم بمیر”. پس از مرگ پدربزرگش ، یوجی این پیام ها را به عنوان یک وصیت به یاد می آورد – همه سزاوار “مرگ مناسب” هستند. سپس با مگومی فوشیگورو ، جادوگر (巫 ، شامن) روبرو می شود که وی را از یک نفرین رده بالا در مدرسه خود که یوجی اخیرا با او ارتباط برقرار کرده ، مطلع می کند. دوستان او در کلوپ ، طلسم ، انگشت پوسیده ای را که باعث نفرین مدرسه شد را باز کردند، موجوداتی که از طریق احساسات منفی ایجاد می شوند و با مصرف قدرت جادویی موجود در جادوگران یا چنین چیز هایی تقویت می شوند. یوجی به دلیل نداشتن قدرت جادویی قادر به شکست دادن نفرین نیست ، برای محافظت از مگومی و دوستانش انگشت را می بلعد و میزبان سوکونا ، یک نفرین قدرتمند می شود. به دلیل ماهیت شیطانی سوکونا ، همه جادوگران موظفند او را فورا (و با تمدید یوجی) جن گیری کنند. با این حال ، یوجی علیرغم در اختیار داشتن ، همچنان قادر است کنترل بدن خود را در بیشتر موارد حفظ کند. با دیدن این موضوع ، ساتورو گوجو ، معلم مگومی ، تصمیم می گیرد که او را به هنرستان فنی جوجوتسو توکیو بکشاند تا طرحی را به مافوق خود پیشنهاد دهد – حکم اعدام یوجی را به تعویق بیندازد تا تمام انگشتان سوکونا را مصرف کند ، به آنها اجازه می دهد یک بار برای همیشه او را بکشند.