نماد بودن یک چیز بر چیزهای دیگر، همواره به این معناست که در مرز بین تفسیر کننده و تفسیر شونده، در نخواهد شکست؛ چرا که در غیر این صورت، دیگر آن چیز نمی تواند نماد باشد. اگر تمام مفسران بر مصداق یک نماد متفق القول شوند، اندک اندک آن نماد از حوزه ی خود، به حوزه ی نشانه فروخواهد غلتید و ما که می دانیم در یک اثر هنری، به اندازه مخاطبان آن، معنی وجود دارد، توقع بیهوده از یقینی شدن درک یک نماد نخواهیم داشت. شاید بتوان گفت که نماد نوعی نشانه ولی به صورت پیچیده تر است. نماد مبتنی بر قراردادها ساخته و پرداخته ی انسان نیست؛ وجهی از واقعیت وجود چیزهاست و برای همین مستقل از ادراک انسان است.