تا قبل از انتشار این کتاب فمینیستها معمولاً تصور میکردند که نظریهی مارکسیستی حرف زیادی برای گفتن ندارد و نمیتواند ستم بر زنان، یعنی ریشه و بنیاد مردسالاری، را توضیح دهد. در واقع گویا ما با دو دیدگاه جداگانه روبهرو هستیم: یکی نظریهی مارکسیستی در توضیح استثمار اقتصادی و دیگری نظریهی فمینیستی در زمینهی توضیح سرکوب و ستم بر زنان. لیز فوگل در کتاب مارکسیسم و ستم بر زنان از دیدگاهی واحد دفاع و این نظر را مطرح میکند که ستم بر زنان ناشی از موقعیت و جایگاه متفاوت آنها در بازتولید اجتماعی است. مطابق با این رویکرد، مبارزهی طبقاتی دینامیسم اصلی توسعهی اجتماعی و ویژگی اصلی جامعهی طبقاتی یعنی تصاحب کار اضافی توسط طبقهی مسلط است. با وجود این، تصاحب کار اضافی مستلزم تجدید مداوم طبقهی کارگر از جمله جایگزینی نسلی این طبقه است که زنان در آن نقشی حیاتی دارند. بنا به دیدگاه مارکس، تولید سرمایهداری به بازتولید مداوم نیروی کار نیاز دارد و بازتولید نیروی کار مستلزم تبدیل وسایل معاش به نیروی کار است. لیز فوگل بر مبنای نظریهی بازتولید اجتماعی بنیاد ستم بر زنان را در همین جا و در کار خانگی برای تبدیل وسایل معاش به نیروی کار میداند.