انسان بدون تردید در این جهان محسوس ما، در نقطه اوج قرار دارد. حتی مادیون هم قبول دارند که انسان کامل ترین و پیچیده ترین موجود عالم ماده است؛ در این تردیدی نیست. اگر معنی کامل ترین و تکامل یافته ترین، پیچیده ترین است، انسان به راستی پیچیده ترین موجود است، برای این که همه پیچیدگی هایی را که یک اتم دارد انسان نیز دارد، چون انسان هم پیکرش مجموعه از اتم هاست. ولی در بدن انسان، به تنهایی، آن قدر سیستم های گوناگون فشرده وجود دارد که اگر امروز که کوچک کردن حجم سیستم ها خیلی پیشرفت کرده است مثلا -رادیویی که زمانی یک جعبه بزرگ بود حالا می تواند جعبه ای کوچک باشد- اگر بخواهند مجموعه ای بسازند که دارای همه سیستم های موجود در بدن انسان باشد، موجود غول پیکری می شود که از کل این ساختمان و محوطه ای که در آن هستیم خیلی خیلی بزرگ تر خواهد بود. یعنی تنها بدن انسان از نظر این که مجموعه ای از سیستم های پرکار و پیچیده هست، اعجوبه عالم آفرینش است و وقتی که آن را در مکانیسم حیات در نظر می گیریم، مساله عجیب تر می شود؛ چون یک سلسله فعل و انفعالات صرفا فیزیکی و شیمیایی، و یک سلسله فعل و انفعالاتی که بیوشیمیک و بیوفیزیک هست، وجود دارد، یعنی در آنجا عامل حیات می آید در یک مکانیسم فیزیکی یا در یک فعل و انفعالات شیمیایی و نقش تازه ای ایفا می کند. هر یک از این ها آن قدر پیچیده است که امروزه شناخت پیکر انسان در زیست شناسی، بخش عظیمی از این علم را تشکیل می دهد. به طوری که فیزیولوژی انسان- شناخت طبیعت انسان- روز به روز گسترده تر می شود. حالا وقتی مسائل مربوط به ادراک انسان به این ها اضافه شود- مساله ادراک غیر از مساله زنده بودن است؛ چون یک گیاه زنده هست ولی دارای ادراک نیست. این که می گوییم نیست یعنی جزو موجودات دارای فهم و ادراک به حساب نمی آید و با این بحث کار نداریم که گلی که پشت پنجره رو به آفتاب بر می گردد آیا روی ادراک است یا خیر.