سفیا معنای زنده ماندن را به خوبی میداند. پس از اینکه پدرش به طرز وحشیانهای کشته میشود، به همراه خالهاش، نین، که به او شکار، ردیابی و سرقت میآموزد به بیابان میگریزد. اما هنگامی که نین ربوده میشود و سفیا کاملا تنها میشود، هیچ کدام از مهارتهای او در ادامهی حیات نمیتواند به او کمک کند تا دریابد نین را کجا بردهاند یا حتی بداند که او زنده است یا مرده. تنها سرنخ ناپدید شدن خاله و قتل پدرش، شیء مستطیل شکل و عجیبی است که پدر از خود به یادگار گذاشته است. شیئی که به زودی در مییابد نام آن کتاب است… چیز شگفتانگیزی که در جامعهی بیسواد او دیده نشده است. سفیا با کمک این کتاب و یاری گرفتن از غریبهای مرموز که او نیز برای خود اسرار مخوفی دارد، عزم خود را جزم میکند تا خالهاش را نجات بخشد و دریابد روز کشتهشدن پدرش چه اتفاقی رخ داده است… و آنهایی را که مسبب بودهاند مجازات کند.