این کتاب درباره ی دختری به نام بینتی است. بینتی دختری اهل هیمبا است که در دانشگاه معتبر اومزا در سیاره ای دیگر، خانه و خانواده اش را ترک می کند. کسب دانش هزینه دارد، هزینه ای که بینتی حاضر است آن را بپردازد، اما سفر او آسان نخواهد بود. دنیایی که او به دنبال ورود به آن است مدت هاست که درگیر جنگ با مدیوس ها است و سفر بینتی به سیاره ی آنها، او را وسط یک جنگ مرگبار قرار می دهد. او اولین کسی است که از قبیله ی هیمبا توانسته برای دانشگاه اومزا، بهترین مؤسسه آموزش عالی در کهکشان، پذیرش بگیرد. اما پذیرفتن این پیشنهاد و رفتن به آن دانشگاه به معنای از دست دادن جایگاهش در خانواده، سفر به سیاره ای دیگر و رفتن میان غریبه هایی است که هدفشان با او فرق دارد و به آداب و رسوم او احترام نمی گذارند. اگر بینتی بخواهد از جنگی که در آن نقشی نداشته است جان سالم به در ببرد، باید هم از هدایای مردم قبیله اش و هم از آگاهی و خردی که در دانشگاه به دست می آورد استفاده کند، اما ابتدا باید در آنجا زنده بماند.