من هم فریاد میزدم. زندهباد آزادی... از ته دل فریاد میزدم. صدایمان ظلم شب را میشکست. حس میکردم فریاد آزادی خواهیمان هفت آسمان را در هم میشکند. تمام ظلمها را فریاد میزدیم. تمام خواستههایمان را فریاد میزدیم. آرزوهایمان را فریاد میزدیم. شهر از صدا میلرزید. صدای توپ و تفنگ خانهها را میلرزاند. صدای پرندگان از خواب برخاسته و وحشتزده گهگاه میآمد و در همهمهی شب گم میشد ...