میدونم این نقشه دیوونگیه و تو اگه دوست نداری، نیازی نیست با من بیای. اما من میخواهم برم اون تکشاخا را پیدا کنم و وقتی پیداشون کردم، آزادشون میکنم. لوئیس و رونا که دوستان صمیمی هستند، متوجه میشوند که افسانهها حقیقت دارند: تکشاخها، موجوداتی واقعی و جادوییاند و در معرض خطر قراردارند. یک شکاربان سنگدل، آخرین گلهی این موجودات شگفتانگیز را اسیر کرده است. آیا قبل از اینکه یک طلسم قدیمی، پیامدهای غیرقابل تصوری از خود بهجا بگذارد، این دو دوست موفق میشوند تکشاخهای چموش را نجات دهند؟