مسعود احمدی شاعری است که در حوزهی فرهنگ و ادبیات حضور چشمگیری داشته است. و به غیر از سرویراستاریِ بسیاری از کتابهای ادبی از جمله کتابهای نسل دیگر، انتشارات فکر روز، کتابهای صدای امروز و نشر همراه، مسئول صفحات شعر مجلههای نگاه نو، صدای امروز، دنیای سخن و... نیز بوده است. از مسعود احمدی بیش از ده مجموعهی شعر منتشر شده است که از آن جمله میتوان به کتابهای «زنی بر درگاه»، «روز بارانی»، «برگریزان و گذرگاه»،«دونده خسته»، «دارم به آخر خودم نزدیک میشوم» و «در زیر پوست انگشتان چپم» اشاره کرد.
زندهیاد محمد حقوقی در یکی از نقدهایی که بر شعر احمدی نگاشته چنین میگوید:
...با این همه اما، از جمله نخسین تلاشهایی که در این زمینه میتوان کرد، کوشش در دستیابی به بیانهای تازهای است که قادرند به صور جدید به طرف توصیف و توضیح و تصویر نو از یک «تم» معیّن حرکت کنند. و این خود، یک راه تجربی برای رسیدن به هدف اصلی است که همان «ساخت» نهایی یک اثر هنری است: وقتی که شبکهای از کلمات منتظم و منسجم به تمام و کمال، برجستهترین وجه «تم» شعر را به نمایش میگذارد. مثلاً «دوست داشتن» که «تم» همهی شعرهای این دورهی «مسعود احمدی» است، که در هر کدام به شکلی به طرف آن حرکت کرده است. آن هم با سادهترین بیا و با واژههایی که تنها معانی حقیقی خود را دارند و از تحمّل تشبیه و استعاره و نماد رها و سبکبارند. همچون شعر «با تو خواهم ماند...» که اگر شاعر از مرگ آغاز میکند و از تقویم و زمان، از این روست که در نظر دوست «اغتنام وقت شمردن» را برجسته کند. یا در شعر «این غروبها»، که اگر از غروبی آغاز میکند که سخت کند میگذرد، در حقیقت به اعتبار حالت شاعری است که همچنانکه داودیها را در گلدان میگذارد، با یاد او و در اندیشهی بازآمدن اوست. یا در شعر «راستی چرا» که اگر هنگام آمدن او را در غروبی بارانی یا شبی برفی تخیّل میکند. در واقع به سبب آنچنان مشغلهی ذهنی است که حتی رفتار پس از ورود محبوب را در آن شب یا آن غروب نیز میبیند. محبوبی که میآید و همراه با چتر، ترساش را نیز در گوشهی اطاق میگذارد و به این ترتیب خوانندهی هشیار را به سطر به سطر با شعر میبرد تا در ایستگاه پایانی واژهها با توجه به شگرد بیانی بسیار ساده و در عین حال تازه: راستی چرا نه باران میآید نه برف
تازه متوجه میشود که این همه در حقیقت تنها در ذهن شاعر تعیّن یافته است. و در دیگر شعرها هم به همین شکل، همه با کلماتی منتخب، که در فضایی مناسب پیش میروند و چرخ میخورند تا همچنان در نقطهی «دوست داشتن» همدیگر را تلاقی کنند. (محمد حقوقی، مجلهی روزگار وصل، شماره چهار)