شخصیت اصلی رمان پیش رو دختری به نام «حنا» است که همسرش «سجاد» را به تازگی از دست داده است و جای خالی اش را به شدت احساس می کند. حنا در ذهنش مدام خاطرات او را مرور می کند و تنها یادگاری که از سجاد برایش باقی مانده، دختری به نام «گندم» است. داستان به این شکل آغاز می شود که با گذشت 10 ماه از مرگ سجاد، زمانی که حنا، گندم را به پارک می برد با شنیدن صدایی آشنا، شوکه می شود. بعد از سپری شدن چهار سال، چهار سالی که برای زن به اندازه یک قرن طول کشیده است، با دیدن کسی که رو به رویش قرار گرفته، دوباره خاطرات کهنه ای زنده می شود و…