من در این کتاب شما را از همه جهات راهنمایی خواهم کرد تا بر چگونگی تأثیرات تجربیات کودکیتان بر زندگی کنونی دقیقتر بنگرید. وقتی با دقت بیشتری بر این تجربیات مینگریم، میتوان یک اصطلاح را مرجع قرار داد که بسیار هم محرک است. این اصطلاح همان آسیب روانی (Trauma) است. تروما بر دو قسم است: تروما که با T بزرگ نوشته میشود و تروما که با t کوچک نوشته میشود. مردم معمولاً تروما با T بزرگ را به مسائل بسیار مهمی از قبیل تجاوز جنسی، سوءاستفاده و بددهانی، بیتوجهی جبرانناپذیر، یا مرگ یکی از اعضای خانواده نسبت میدهند. تروما با T بزرگ زمانی اتفاق میافتد که شخص در معرض چندین واقعه روانتکانشی گوناگون قرار میگیرد، وقایعی از قبیل بلایای طبیعی، آسیبهای ناشی از بیماری، بستری شدن در بیمارستان، خشونت در مدرسه و فقدان. آسیب روانی دوران کودکی شامل تجربیات دردآوری است که برای کودکان بین سنین صفر تا شش سال اتفاق میافتد. از طرفی تروما با t کوچک را میتوان به تجربهای اندوهبار و پریشانکننده نسبت داد که تهدیدی در برندارد و بدون آنکه تشخیص داده شود ادامه مییابد. برخی از مثالهای مربوط به تروما با t کوچک شامل این موارد است: در معرض قلدری قرار گرفتن، مرگ یک حیوان خانگی، سوءاستفاده احساسی یا تعرض یا از دست دادن یک رابطه مهم. از منظر یک دیدگاه معنوی، تجربیات دردآوری که ما در طفولیت داشتیم شکاف میان رابطه پرانرژی ما با عشق درونمان (یا با خداوند) بوده است. یک شکاف جزئی (یا وخیم)، همچون در معرض قلدری قرار گرفتن یا احساس ناامنی کردن، ما را بیشتر و بیشتر از منبع عشق جدا کرده است. در برخی از موارد مربوط به تروما با T بزرگ، شکافها میتوانند بسیار بزرگ باشند، در حدی که طفل همواره با حالتی از ترس مداوم زندگی کرده و رشد مینماید. هر شکافی که اضافه شود فاصله رابطه ما را با عشق و معنویت افزایش میدهد و ما را از آن عشق دور میکند.