فردای آن شب از بابانوئل صحبت میکردند، لوسین وانمود کرد که حرفشان را باور میکند، فکر میکرد او را فریب دادهاند و اشیاء مال دزدی است. در اوایل فوریه مخملک گرفت و حسابی گرفتار شد.
هنگامیکه شفا یافت، عادت کرد که خود را بچه یتیم بداند، میان چمن زار مینشست، زیر درخت بلوط با خاک بازی میکرد، با خود میاندیشید: «من یتین خواهم شد، اسمم را لوئی میگذارم و هفته به هفته غذا نمیخورم.»
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست.