گلگون که از مه گذشت، سری بریده در خورجینش بود.سوار، بی جفت در موسم بهار، بیسر به وقت دار. سوار، سر بریده که از مه گذشت، هیچ شبانی از نی برای گریه نخواند. لالیا مرده بود. هیچ سایهای از دره برای کوه نخواند، لالیا مرده بود. هیچ دستی از درمان برای زخم، هیچ بادی از لیلی برای ایلیات نخواند. لالیا مرده بود . تنها چشمی برای دیده و پایی برای رفت. دریغا! پسین فردا ، یعنی فرود تسمه خون، جنون سکته ستاره و دریا...
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست.