وقتی شروع کردیم از خانه حرف بزنیم خیلی اتفاقها هنوز نیفتاده بود. خانهی بعضی از بچهها هنوز خانهی مشترک پدر و مادری بود. خانهی عدهای از بچهها هنوز تهران و خانهی عدهای دیگر هنوز شهری در ایران.
اجارهها چندبرابر نشده بود، خانهی سیزده حیاط داشت با یک چرخ و فلک در میانهاش که خیلی از نوجوانهای سیزده را چرخانده بود، خندهها و گریههایشان را شنیده بود، حرفها و ناگفتههایشان را.
در فرایند تولید این شماره (که بیشاز همیشه به طول انجامید) پسرانی از خانوادهی ما مردهای خانوادهشان شدند. مردهایی خانهنشین و زنهایی درگیر با معاش و اجاره خانه.
وقتی شروع کردیم قرار بود از خانه به مفهوم چهاردیواری امنی بنویسیم ولی معنی امنیت کمکم در ذهن همهی ما ترجمهی چالشبرانگیزی پیدا کرد.
آنچه شما در هر شمارهی سیزده میخوانید مروریست بر ماوقع روزمرهی نوجوانها، متکی بر زمان و دورهای که در آن زیست میکنیم. من و ما در تلاشیم واقعیت آنچه بر این نسل میرود، لابهلای سطورشان با کمترین دخل و تصرف و جهتدهی باقی بماند؛ برای ثبت در تاریخ و مشاهدهی آنانی دستشان به نخیل میرسد.