آنا آواز ذرت ها را که شبیه صدای خش دار و گرفته ی بابابزرگ است، دوست دارد. وقتی زمستان می رسد، بابا بزرگ از دنیا می رود و آنا به یاد می آورد به بابابزرگ قول داده دانه های ذرتی را که از مزرعه آورده اند دوباره بکارد. اما ... آواز ذرت ها داستان عشق پدربزرگ و نوه اش را به تصویر می کشد و آرام آرام به حکایت فقدان و اندوه و شوق زندگی نو نگاهی می اندازد. باربارا سانتوچی با داستان روان و ساده اش به مخاطبان کم سالش اطمینان می دهد که خاطره مرهمی است برای اندوه و لوید بلوم با تصویرگری های تأثیرگذارش تغییر فصل ها و زندگی را به نمایش می گذارد.