در اتاق معاینهی ضدعفونیشدهای در بیمارستان کایزر اوکلند نشستهبودم و پزشک زنان و زایمانِ مردی به من توضیح میداد که چطور پس از زایمان با همسرم رابطهی زناشویی داشته باشم. بااینکه از خجالت دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد اما چشم از نگاه جدی او برنمیداشتم. یک سال بعد از تولد اولین فرزندم برای خارج کردن کپسول ضدبارداری از بازویم به مطب دکتر مراجعه کردم. خندهدار بود اما در این چند ماه اخیر اصلاً نیازی به وجود آن نبود. انتظار نداشتم در پایان بحثی که بدون مقدمه و از جانب پزشک مردی شروع شده بود که بهتازگی با او آشنا شده بودم، با سؤالاتی در مورد تعداد رابطهای که پس از زایمان با همسرم داشتم و احساس خودم دربارهی آنها مواجه شوم. اما لحن صحبت دکتر همدلانه و محترمانه بود. سپس با به کار بردن کلماتی مثل «زمانبندی» «بازتعریف نزدیکی» و «افزایش سن» بهخوبی مرا راهنمایی کرد. خدا میداند که چقدر دلم میخواست این بحث تمام شود، اما پا پس نکشیدم و ادامه دادم. زیرا از طرفی از صراحت و روراستی او در این زمینه خوشم آمده بود و از طرف دیگر او بین حرفهایش بهصورت گذرا به پادکست من اشاره کرده بود. درنتیجه اگر در آن شرایط دست و پای خودم را گم میکردم برای وجههی پادکستم خیلی بد میشد.