خانم پالفری با لحنی کموبیش رؤیاپردازانه ادامه داد: «بعضی وقتها، اون موقع که یه زن جوون متأهل بودم، آرزو میکردم آزاد باشم، آزاد و رها از قیدوبند بچهداری و تعهدات اجتماعی، از وظایفی که هر آدمی به عهدشه، متوجهی چی میگم؟ و همینطور از نگرانیهایی که دربارۀ عزیزانت داری؛ بیماری بچهها و پدرومادرهای پابهسنگذاشته و مشکلات مالی. هرکسی بعضی وقتها آرزو میکنه از همۀ اینها فرار کنه. ولی راستش آدم نباید آرزو کنه که هیچکس بهش نیاز نداشته باشه، چون اینطور که من فهمیدهم تنها راه آزاد بودن همینه.»
بلاخره دارند الیزابت تیلر را بهعنوان یک نویسندۀ مهم انگلیسی به رسمیت میشناسند: نویسندهای بینهایت نکتهسنج، بینهایت مشفق و بینهایت عمیق. بهعنوان خواننده بارها و بارها به رمانها و داستانهای او بازگشتهام و از آنها لذت بردهام. اما بهعنوان نویسنده هم بارها سراغ او رفتهام –با احساس احترام و حیرتزده از آثارش؛ و سعی کردهام کشف کنم چطور این آثار را نوشته است. (سارا واترز)