هیچچیز جلودار تمسین رایت نیست. او باید رتبهی الماس را در دربار درخشان به دست آورد: یعنی دختری با بالاترین نمرهها در آزمونها که صاحب لباسهایی مسحورکننده و بهترین فرصتها برای ازدواج با خواستگاری سرآمد در دنیای جدید است. تمسین موقع آموزش دیدن همراه بقیهی دخترها در دربار درخشان، به شدت سرگرم یادگیری درسهایی راجع به آداب معاشرت، تاریخ و موسیقی و همهی مهارتهایی میشود که همسر یک فرد رتبه بالا باید بداند. او وقتی ازدواج کند میتواند زندگی بهتری برای خانوادهاش فراهم کند، بنابراین اگر بتواند بهترین دختر دربار درخشان شود فداکاریاش ارزش این همه تلاش را خواهد داشت. وقتی دوستهایش ادلاید و میرا را که در دربار درخشان هماتاقیهایش هستند، تهدیدی برای موقعیت برترش در آینده میبیند، برای ثابتقدم ماندن در مسیر موفقیت با آنها قطع رابطه میکند. در سفر دریایی کشتیشان از مسیر اصلی خارج میشود و تمسین باید شهامت و ارادهی راسخش را به امید رسیدن به موقع به دربار درخشان به کار ببرد تا بتواند ازدواج کند و زندگی مرفهی برای خانوادهاش فراهم کند. تمسین برای اولین بار با فرهنگها و اعتقادات جدیدی روبهرو میشود و به این نتیجه میرسد که مطالعات دقیقش او را برای رویارویی با خیلی چیزها آماده نکرده است. او با فروشندهی خوشمشربی به اسم جاگو رابینسون و کشیش خوش قلبی به نام گیدیئن استوورت آشنا میشود و قلبش در ردوراهی احساسی بین این دو نفر قرار میگیرد، اما نباید اجازه دهد این سردرگمی او را از هدف اصلیاش که حفظ راز سربهمهرش است دور کند. رازی که اگه افشا شود همهی زحمتهایش به باد میرود.