در کتاب مکاشفه آمده است:«فرشته سوم شیپورش را نواخت و ستاره عظیمی که همچون مشعلی فروزان بود، از آسمان فرود آمد و بر ثلث نهرها و چشمه های آب افتاد..نام آن ستاره افسنتین است. ثلث آب ها تلخ شد و مردمان بسیار از آب هایی که تلخ شده بود، جان باختن.» صبح ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ اروپا شاهد بدترین فاجعه هستهای تاریخ بود: انفجار رآکتوری در نیروگاه هستهای چرنوبیل در اوکراین شوروی؛ تحقق پیش بینی انجیل از ستاره ای به نام افسنتین که یک سوم رودخانههای دنیا را مسموم می کرد. انفجار، امواجی نامریی که بدون اخطار یا مرحمت از کار می انداخت و می کشت. بارش رادیوکتیو نیمی از قاره را آلوده کرد و هزاران نفر بیمار شدند. سرهی پلوخی با بهره جستن از منابع جدبد سرگذشت پرماجرای آتش نشانان، دانشمندان و سربازانی را روایت می کند که قهرمانانه دوزخ هسته ای را خاموش کردند. از کاستی های صنعت هسته ای شوروی پرده بر میدارد و ردپای علل فاجعه را در خودکامگی حاکمیت حزب کمونیست، کنترل رژیم بر اطلاعات علمی و تکیه اش بر توسعه اقتصادی بیش از هر چیز دیگرپی جویی می کند.