شاید بتوان یوزف وینکلر را توماس برنهارتی دیگر نامید. وینکلر نیز همانند برنهارت از خمودگی ذهنها در محیطهای روستای اتریش مینویسد و از ریاکاری آشکار و پنهان سیاسی که از دوران فاشیسم بهویژه در اذهان روستاییها باقی مانده است. وقت رفتن شرححال دهقانزادهای است که دوران کودکیاش در ملک و مزرعهی پدری گذشته است، ملک و مزرعهای که او آن را جهانی بیزبان مینامد. در این جهان، محبت پدری سهم حیوانان مزرعه و خشونت سهم بچههاست. آن دهقانزاده خود وینکلر است که در این اثر با زبانی کوبنده، با آمیزهای از کفر و ایمان، آیینهای کلیسای کاتولیک را نقد میکند.