مسیرهای پنهان کتاب ایستر
«عمداً انجاماش دادیم». این چیزیست که مادرم در کتابی نوشت که خودش آن را کتاب بذر نامید. چیزی که عمداً، نُه ماه پیش از پایان جنگ، انجاماش داده بودند، من بودم. کتاب بذر نامهایست به کودکی که او حملاش میکرد. خاطرات روزانهای که نشان میدهد فکر و ذکرش مادرانگی پیش رویش است و اینکه چطور امیدواری و شادی با جنگی که در دنیای بیرون، عیناً در حال وقوع بود، کاملا منافات داشت.