شاید هرگز در هیچ جا این همه که اکنون در همه جا و از جمله در ایران درباره اخلاق می گویند و می نویسند، نگفته و ننوشته باشند. تعداد کتاب ها و مقالاتی که در بیست سال اخیر در باب اخلاق و علم، اخلاق و دین، اخلاق و سیاست، اخلاق حرفه ای و حتی اخلاق پژوهش نوشته شده است، شاید از عدد مجموعه کتاب های اخلاقی در طی تاریخ بیشتر باشد. چه شده است و چه نیازی پژوهندگان و نویسندگان را برانگیخته است که به اخلاق رو کنند؟ آیا علاقه و تعلق خاطر به اخلاق بیشتر شده است. یعنی آیا این توجه را باید نشانه پیشرفت و کمال اخلاقی دانست؟ این پرسش ها در ابتدای مقدمه کتاب «اخلاق در عصر مدرن» آمده است و نویسنده، مطالب کتاب را ناظر به خلجانها و نگرانی های اخلاقی می داند و تأکید می کند که این قبیل نوشته ها و آثار بیشتر نشانه است و کمتر اثری در وضع اخلاق و بهبود آن دارد، مع هذا باید امیدوار بود که بعضی از آنها مایه تذکر شود. نویسنده در بخش دیگری از مقدمه آورده است: درست است که اخلاق هرگز هیچ جا جانشین حقوق و فقه نشده است، اما باید قرابت یا نسبتی میان این سه وجود داشته باشد که کسی بتواند فکر کند که اینها می توانند جای یکدیگر را بگیرند. این نزدیکی کجاست و در چبست؟ جایی که اخلاق و حقوق و دین به هم می رسند کجاست؟ اینجا جایی است که مردمان در آن احساس تعلق و تسلیم می کنند، گویی آدمیان از جایی به کاری و راهی دعوت می شوند و وظایفی به عهده آنان گذاشته می شود و از امور و اعمالی بازداشته می شوند و این دعوت در دین الهی (و نه طبیعی) از جانب خدا و توسط وحی است و در حقوق از سوی جامعه برای نظم بخشی روابط انسانی است. اما دعوت اخلاق از کجاست؟ یعنی آدمیان چرا اخلاقی هستند؟ در آخر می توان گفت کتاب اخلاق در عصر مدرن اثر دکتر رضا اردکانی به نسبت میان اخلاق با علم، سیاست، دین، حقوق و … پرداخته است.