از نگاه کسی که من را میبیند، نه آنقدرها خونسردم، نه آنقدرها باهوش، و نه معمولی.
من بچهای بودم که مردم از کنارم بدون توجه میگذشتند.
همین!
نه از بعد از پسر نارنجی!
مارلون شانزدهساله به مادرش قولی داده است؛ هیچوقت دنبالهرو برادر بزرگش، آندره، که
راه را اشتباه رفته، نباشد تا الان سخت نبوده. اما وقتی قرارملاقاتی به تراژدی ختم میشود، مارلون مییابد که طعمه شده است. آنها دنبال آقای نارنجی مرموز هستند و میخواهند از مارلون برای رسیدن به او استفاده کنند. یکی از انتخابهایی که مارلون دارد. آیا مارلون میتواند برای محافظت از هرکسی که دوستش دارد، تبدیل به کسی شود که هیچگاه دلش نمیخواسته؟