کتاب در آخرین روزهای رضا شاه اثری از ریچارد ا. استوارت چاپ اول سال 1370 تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰ بعد از اشغال ایران و تبعید رضاخان از ایران، انگلیس به رضاخان به عنوان یک فرد شکستخوردهی حقیر و ناتوان نگاه میکرد. به همین دلیل مدام رضاخان مورد تحقیر قرار میداد رفتن رضا شاه فروغی نفسی به راحتی کشید ، گرچه دشتی در مجلس فریاد برداشت که « چرا خلاف وعدهیی که در روز استعفای رضا شاه به مجلس داده شده ، دولت بدون کسب تکلیف از مجلس ، وی را فراری داده است » و بار دیگر مسأله جواهرات سلطنتی مطرح شد ولی فروغی از آبروی خود مایه گذاشت و ادعا کرد که کیفها و جیبهای شاه را مأموران گمرک گشتهاند و جواهری همراه او نبوده است . در مقابله با عوارض تبلیغات رادیو لندن و نطقهای دشتی در مجلس رضا شاه در بندرعباس اعترافنامهای تنظیم کرد و در آن مجموع سهام و دارائیهای خود را در بانکهای خارجی هم به فرزندش بخشید . اما همه اینها ظاهرسازیها و فریبکاریهائی بود که برای گول زدن مردم در پیش گرفته شد . چنانکه رضا شاه خود در بندرعباس به کنسول انگلیس گفته بود : « من این بچههای کوچک را چطور بزرگ کنم » انگلیس خندیده بود که « ما ترتیب همه کارها را میدهیم » ولی همه میدانستند که در مدت اقامت خانواده سلطنتی در اصفهان ، طلا از مثقالی بیست تومان به چهل و پنج تومان رسید...!!! اعلیحضرت از شنیدن این سخنان سخت برآشفتند و فرمودند : «مگر من زندانیام ! من آزادانه از کشور خود مهاجرت کردهام و به من گفته بودند که در خارج از کشورم به هر کجا که میخواهم میتوانم بروم. جزیره موریس کجاست ؟ چرا اجازه نمیدهند که من به آمریکای جنوبی بروم ؟چرا مانع میشوید که ما در بمبئی پیاده شویم و تا رسیدن کشتی اقلا در شهر بمانیم ؟