در روزگاران قدیم دختری زندگی میکرد. که همیشه شنلکلاهداری میپوشید این دختر به شنل قرمزی معروف بود و روزی از روزها مادر شنل قرمزی به او گفت که باید برای مادربزرگش غذا ببرد... .