هنگام بررسی مفهوم دولت باید آگاه بود که این مفهوم معضلترین مفهوم در سیاست است؛ هرکس که عمیقاً بدان بپردازد از این نکته آگاه خواهد شد. این امر تنها نتیجهی تاریخ درهمپیچیده و یا اهمیت خاص مفهوم دولت در اوضاع سیاسی امروز نیست، بلکه علت آن دوپهلویی و پیچیدگی این مفهوم است که آن را درعینحال سهل و ممتنع ساخته است. بهنحوی که با سهولت نگرانکنندهای با بسیاری مفاهیم و نهادها درهم میآمیزد. دولت پدیدهای نیست که در نگاه اول بهخوبی شناخته شود؛ بهرغم ملموسبودنش (که وقتی بخواهیم مثلاً از پرداخت مالیات خودداری کنیم یا بدون گذرنامه کشور را ترک کنیم کاملاً آن را احساس خواهیم کرد) باز هم نمیتوان به سهولت روی آن انگشت گذاشت ــ زیرا اندیشه یا مجموعهای از مفاهیم، ارزشها و اندیشههایی درخصوص زندگی اجتماعی است. دولت نه نهادی منفعل و بیطرف است که بتوان آن را نادیده گرفت و نه حاصل تصادف صرف و ساده است. از آنجا که نظریههای دولت اغلب هم شکل آن و هم نگرشهای ما را دربارهی آن تعیین میکنند، فهم نظریههای اساسی دولت باید بخشی از هرگونه آموزش سیاسی را تشکیل دهد.