از میان 350 هزار ارمنی که در جنگ قدرت حکومت شیعی ایران و سنی عثمانی، به حکم شاه عباس اول صفوی به داخل مرزهای ایران کوچانده شدند، فقط حدود 50 هزار نفرشان به سلامت از رود ارس گذشتند و در ادامه در مناطق مختلف ایران ساکن شدند. و خب این تازه اول ماجرا بود و تا زمان انقلاب مشروطه و تغییرات اساسی بنیانهای فکری و فرهنگی جامعه، ارامنهی ایران با وجود تواناییهای بینظیرشان، در ساختاری سراسر آزار، تبعیض و نابرابری روزگار میگذارندند. بیدلیل نیست که این مردم نقش پررنگ و تعیینکنندهای در مشروطه داشتند، چون بهخوبی آگاه بودند که آزادی و عدالت جز از راه انقلاب برای سرنگونی استبداد و تحجر و ارتجاع به دست نمیآید. «آلکساندر آقایان» یکی از همان ارمنیانی بود که در سوییس درس خوانده و در هنگامهی مشروطهی ایرانی در صف اول مبارزه علیه استبداد حضور داشت و پساز آن نیز دامنهی خدمات خودش و خانوادهاش از قانونگذاری، عدالتخانهی مدرن، بیمه و ... تا دفتر خدمات حقوقی ادامه داشت، همان دفتری که تا همین امروز هم فعال است. آلکساندر، پسر مشهوری نیز داشته که با نام «فلیکس آقایان»، سالیان متمادی تا انقلاب 1357 سناتور و نمایندهی ارامنه در مجلس و رئیس فدراسیون اسکی و تاجر بوده است! جذبهی ماجراهای این پدر و پسر آنقدر هست که پژوهش و نگارش «صفورا رهبری» در کتاب «آقایان علیه آقایان» را به روایتی خواندنی و قابل تأمل تبدیل کند؛ روایتی از زندگی پدری میهندوست و چنان شفاف که حتا خاطراتش از مشروطه و کودتای 28 مرداد و ... را در مجلهی «خواندنیها»ی اواخر دههی 1330 و اوایل دههی 1340 منتشر کرده و از آن طرف پسری چنان پیچیده در رازآلودگی که هیچکس حاضر نیست دربارهی او و زندگی و سرنوشتش، حتی جملهای بگوید!