من سیلویا رابینسون هستم. مرد جوان و جذابی مرا استخدام کرده است تا از همسر معلولش، ویکتوریا، پرستاری کنم، اما خیلی زود به رازی پی می برم. این زن آنقدرها که شوهرش می گوید معلول نیست. ویکتوریا دیوانه وار تلاش می کند قصه ای را برای من نقل کند، اما … اگر فقط بتواند حرف بزند.و بعد، یک روز دفتر خاطرات ویکتوریا را پیدا می کنم . آنچه در این دفتر نوشته شده است، شوک آور است.