کیرکگور در دیباچهی مفهوم اضطراب ادعا میکند قصد دارد این کتاب را به همان سرراستی بنویسد که مرغان هوا آواز سرمیدهند. او میگوید، گناه اول هر فردی از ابنای بشر شبیه گناه اول آدم ابوالبشر است. سپس به سراغ اضطراب میرود و فرق میگذارد میان اضطراب عینی (برونذاتی) و اضطراب ذهنی (درونذاتی) و رابطهی آن را با آزادی برجسته میسازد: امکانِ آزادی در اضطراب عرض اندام میکند. کیرکگور اضطراب را ترس یا دلهرهای نامشخص میداند که پیششرط آزادی (و به همین سبب، پیششرط گناه) است زیرا اضطراب همانا تصدیق وضع کنونی ما و بازشناخت ماهیت امکان است. در اینجا کیرکگور در مقام متفکری مسیحی بحث میکند و تا بخواهید از متن کتاب مقدس نقل میکند و خیلی وقتها از عبارتهایی استفاده میکند از زبانهای دیگر ــ متنی که برای فیلسوفان و کیرکگورپژوهان جذاب خواهد بود اما خوانندگانی را که علایق عامتر دارند دچار اضطراب خواهد ساخت.