جوجه جوجه یک جوجه تیغی کوچولوی دوست داشتنی است که در داستان این کتاب، بعد از این که از دست حیواناتی که از آن ها می ترسد فرار می کند و به یک کاکتوس می رسد متوجه می شود که دیگر تیغ ندارد. از آن جا که یک جوجه تیغی بدون تیغ خیلی خیلی عجیب است، او ناراحت و غمگین می شود، اما کاکتوس فکرهایی در سرش دارد که شاید بتواند به جوجه جوجه کمک کند و او را از غم و اندوهی که دارد نجات دهد!