جوجه جوجه یک جوجه تیغی کوچولوی دوست داشتنی است. او که حالا با کاکتوسی دوست شده در دل آن زندگی می کند. جوجه جوجه خیلی گرسنه است و دلش می خواهد چیزی بخورد، اما کاکتوسی نمی خواهد دیگر از گل هایش به او بدهد، پس جوجه تیغی راه می افتد تا غذای دیگری برای خودش پیدا کند که ناگهان یک کدوی تپلی نارنجی رنگ می بیند، اما او آن قدر که گرسنه است با بی احتیاطی کاری می کند که سرش داخل کدو گیر می افتد، حالا جوجه جوجه باید چه کار کند؟