مارچ کویین دوازدهساله کارش به جایی میرسد که خودش و خواهر دوقلویش را ساعت سه نیمهشب از ارتفاع ششمتری سنگفرش خیابان آویزان میبیند. مأموریتشان دزدیدن سه یاقوت خیرهکننده و معروف است. اما اوضاع آنطور که باید پیش نمیرود... فقط یکی از یاقوتها را به دست میآورند... یکی از سه یاقوتی که اگر از هم جدا شوند نفرین وحشتناکی به همراه میآورند. حالا هم مجبورند از دست انواع و اقسام پلیسها و حتی دزدهای دیگر فرار کنند و هم از نفرین سه یاقوتی که از هم جدا افتادهاند...