جک ریچر به قصد سفری طولانی از مین تا کالیفرنیا بار دیگر به جاده می زند، اما هنوز زیاد دور نشده که در جاده روستایی در اعماق جنگلهای نیوانگلند چشمش به تابلویی با اسمی آشنا می خورد : زادگاه پدرش که تا به حال به آنجا نرفته است. بدین ترتیب تغییر مسیر می دهد فکر میکند چه ضرری دارد قبل از ادامه سفرش یک روز را صرف جستجو برای تاریخچه خانوادگیاش کند . همزمان در همان اطراف دو جوان کانادایی که به قصد فروش چیزی ارزشمند راهی نیویورک هستند به دلیل خراب شدن ماشینشان در میانه راه در متلی دور افتاده اقامت میگزینند تا پس از درست شدن ماشین سفرشان را از سر بگیرند. متل عجیب به نظر میرسد و کارکنانش عجیبتر.
صبح روز بعد ریچر در شهر درباره خانه سابق پدرش جستجو می کند، اما به او میگویند کسی تا به حال با این اسم آنجا زندگی نکرده است آیا پدرش هرگز در آن شهر بوده است ؟
ریچر که قانع نشده است به جستجویش ادامه می دهد. در همین حین دو جوان کانادایی در متل زندانی شدهاند ، سردرگماند و نمی دانند چه خطری پیش رویشان است . سپس متل به بخشی از تحقیقات ریچر گره میخورد و او درست سربزنگاه به آنجا می رسد.
در نهایت سفرش این نتیجه را برایش رقم میزند؛ زمان حال ممکن است سخت باشد ، اما گذشته میتواند واقعا مهلک باشد.
زمان گذشته بیستوسومین کتاب از مجموعهی جک ریچر نوشتهی لی چایلد است.