مارکسیسم به مثابه ایده های کارل مارکس و فردریش انگلس، داستانی از دو شهر را برای ما ارائه می کند، یکی از این دو مدعی است آزادی دارد اما ندارد و دیگری آزادی گشاده دستانه برای همکاران دارد اما انگشت شمارانی می دانند این شهر کجاست یا چگونه می توان به آن دست یافت. شهر نخست، سرمایه داری، نامیده می شود، در این شهر که نهادهایش به طور گسترده به سان مظاهر آزادی تلقی می شوند، چیزی رایگان نیست. هر چیزی قیمت دارد و قیمت بیشتر چیزها بیش از توان پرداخت کسانی است که به آن ها نیاز دارند. برای بیشتر شهروندانش آن دچه آزادی خوانده می شود داشتن حق رقابت برای چیزهایی است که کمابیش از دسترس شان دور می ماند. اما کسی آن ها را از رقابت یا از اندیشیدن به این که آن روزی می توانند موفق شوند، باز نمی دارد.
شهر دیگر کمونیسم نامیده می شود این جا افراد از آزادی پروردن استعدادهایشان در صلح و دوستی با یکدیگر در مقام انسان بهره می برند. آزادی شان، خواستن چیزی نیست که نمی توانند داشته باشند بلکه آزادی انجام دادن و بودن و شدن آن چه می خواهند است. این شهر را نمی توان روی نقشه پیدا کرد زیرا تا کنون فقط زیر سابه شهر نخست بوده است. این شهر عملا چیزی است که سرمایه داری می توانسته به آن تبدیل شود، چه این شهر همه وسائل و شرایط را بی درنگ به محض این که باشندگان سرمایه داری ، حاکمان و قواعدشان را که زندگی شهرشان را سازماندهی می کنند براندازند، برای تبدیل شدن به شهر دوم را دارد.