کتاب پیش رو از جمله پرفروش ترین آثار در سطح بین الملل است که توسط نویسنده ای آلمانی که اغلب تجربیات شخصی و مسائل روزمره زندگی را دستمایه نوشته هایش می کند به نگارش درآمده است. جرقه ی نوشتن این کتاب نیز از تجربه دلچسب او نشات می گیرد. هنگامی که الکساندرا از یکی از اطرافیان ناخوشایند خود می خواهد تا از او دور بماند، حس خوشایندی به وجودش سرازیر می شود و همین حس ترغیبش می کند تا این کتاب را بنویسد. او در کتاب خود به مخاطب نشان می دهد که هیچ مسئولیتی در قبال شاد نگه داشتن دیگران ندارد و هیچ ضرورتی برای راضی نگه داشتن آن ها از خودش وجود ندارد. نویسنده خواننده را با قدرت نه گفتن و تاثیری که می تواند در زندگی اش به جای بگذارد آشنا می کند؛ او از بیهودگی عذاب وجدانی که در پی نپذیرفتن درخواست ها و نظرات دیگران به وجود می آید می گوید و بر این مسئله تاکید می کند که گاهی لازم است برای داشتن احساس راحتی و آرامش، خود را از زیر بار مسئولیت های غیرضروری که به خاطر دیگران بر دوش مان قرار می گیرد، بیرون بیاوریم. الکساندرا هم چنین به این مسئله می پردازد که باید خودمان را آن گونه که هستیم بپذیریم و به جای تلاش برای کس دیگری بودن، سعی کنیم تا به بهترین نسخه از خودمان مبدل شویم.
مخاطب ویژه ی این کتاب دخترها هستند، به ویژه آن دسته از آن ها که گمان می کنند رک بودن خصیصه خجالت آوری است!