شکینا روایت بیقراری است؛ روایت بیقراری قوم یهود در طیّ بیش از دهها قرن آوارگی و سرگشتگی. نسل یهود در طی دوران تاریخی خود، سه تجربۀ آوارگی را از سر گذرانده است: اوّل بار رانده شدن توسّط فرعون از مصر و هدایت این قوم به سوی سرزمین کنعان توسّط حضرت موسی و چهل سال سرگشتگی در صحرای سینا؛ بار دوم توسّط بختالنّصر بابلی، در حملاتی (سه حمله) که به اورشیلم داشت و تعدادی زیادی از یهودیان را به عنوان اسیر به بابل آورد که اسارت یهودیان حدود چهل سال طول کشید و در نهایت با حملۀ کوروش بزرگ، فرمانروای ایران به بابل، یهودیان از بردگی آزاد شدند؛ بالأخره هفتاد سال بعد که طیطوس فرمانروای رومی به اورشیلم حمله کرد و باعث آوارگی این قوم شد.
«شکینا» در حقیقت، روایت مهاجرت اجباری قوم یهود از اورشلیم به بابل، در زمان حکمرانی بختالنّصر و معاصر با زندگانی حبقوق نبی در این برهۀ تاریخی است.
نویسنده با دستمایه قرار دادن یک باور دینی-مذهبی و تلفیق این اعتقاد با تخیّل خویش، داستانی بسیار پر تعلیق و کشش خلق میکند؛ داستانی که در دو خطّ روایی مجزّا، با یک بازۀ زمانی سههزار ساله به پیش میرود و به واقع، این بعد زمانی، همان شکینای ازدسترفتۀ قوم یهود است که هنوز از پس سالها، پیروان صدّیق یهود، از پی یافتن آن، در غارها و سردابهها به جستجو هستند.