تئوریهای توطئه بخشی از شرایط زندگی انسانی هستند و با توجه به تعداد و تنوع بالای آنها، احتمال زیادی دارد که همة ما به یک یا چند تئوری توطئه باور داشته باشیم. حتی اگر از این بابت احساس نگرانی نکنیم، یک دلیل عمده وجود دارد که بررسی آنها را ضروری میسازد: ما باید با تئوریهای توطئه و افرادی که آنها را باور میکنند زندگی کنیم و منطقی است که انتظار داشته باشیم برخی تئوریها، باورمندان را وادار به اقدام کنند.
تئوریهای توطئه معمولاً با نوعی یقین و پاسخِ مطلق همراهاند که به مذاقِ ذهنهای سادهانگار و ابهامگریز، بسیار دلنشین و خوشایند میآیند. بهطورقطع بسیاری از توطئهها فقط زاییدة ذهن افرادند اما صِرفِ زیر سؤال بردن همة تئوریها، کار درستی نیست. شوربختانه بسیاری از مطالعاتی که تاکنون در مورد تئوریهای توطئه انجام گرفتهاند چیزی جز دنبال کردنِ خطوط ایدئولوژیک نبودهاند و برچسب «تئوریسین توطئه» تبدیل به برچسبی برای شیطاننماییِ مخالفان سیاسی یا ایدئولوژیک و درعینحال، عاقل و باهوش جلوه دادنِ خود شده است. اما واقعیت این است که مراجع معرفتیِ ما همیشه درست نمیگویند و نمیتوان هر چیزی را که به عنوان تئوری توطئه برچسبگذاری میشود بهسادگی نادیده گرفت. تاریخ بشر به ما میگوید که برخی انسانهای قدرتمند واقعاً مرتکب توطئههایی میشوند. واترگیت، ماجرای دریفوس، سرنگونی دکتر مصدق و بسیاری موارد دیگر نشان میدهند که توطئههایی در عامل واقع رخ میدهند. اساساً راز تداوم تئوریهای توطئه این است که نسبتی با واقعیت دارند. اگر یک تئوری توطئه کاملاً منتزع از واقعیت باشد دوام نمیآورد.