... در چنین مقطعی اما تئاتر ایران در راه دیگری قدم برمی داشت، راهی که به درستی و به طور طبیعی و نیز منطبق با ملزومات اجتماعی این سرزمین به وجود آمده بود. منظور دهه ی نخست و دوم قرن جدید خورشیدی و آن دوره ی طلایی تئاتر در تهران (به خصوص در تئاترهای لاله زار) است که با حضور هنرمندانی مستعد و اندیشمند ارتباطی عمیق و تنگاتنگ با مخاطبان برقرار می کرد و «تئاتر ملی» را سامان می داد، و بعدها از دهه ی چهل و پنجاه، با حضور نمایشگران و نمایشنامه نویسانی با گرایش هایی متفاوت، سیر طبیعی و واقعی این هنر را در ایران طی کرد، نمایشگرانی که به نقش تردیدناپذیر اجتماعی آن پی برده بودند و آثارشان منتقدانه و روشنگرانه بود، تصویر زمانه و زندگی پیرامونشان بود، و همواره بر لبه ی تیغ سانسور راه می رفتند، که ناگهان پژواک آوانگاردیسمِ اروپا در آثار خام و تقلیدوار متوهمان مدرنیسم، ادبیات دراماتیک ما را آشفته کرد، و چون این موج وارده از ریشه ها و پیوندهای فرهنگی و زبان ما دور و بیگانه بود سال ها طول کشید تا تأثیرات نامطلوب آن تبدیل شود به ویژگی هایی مناسب و ملموس در ادبیات دراماتیک امروز ما...(از پیشگفتار کتاب)