شما با خواندن کتاب سناریوی قتل، وارد فضایی معمّایی، جنایی و البته طنز میشوید و با هر قدمی که در این فضا برمیدارید، پاسخ سؤالاتی را که مطرح شد دریافت میکنید و قاتلشدن یک آدم عادی را گامبهگام، همراه خودش لمس میکنید.
این قصه، قصۀ فیلمساز جوانی است که پس از خواندن یک داستان، تصمیم میگیرد مثل همیشه، فیلمنامۀ اقتباسی آن را بنویسد و فیلمش را بسازد؛ اما سناریوی قتلی که قرار بود در فیلمش اجرا شود، در زندگی واقعیاش اجرا میشود. آدمکشتن تبدیل میشود به هدف شمارهیک زندگی این فیلمساز. هدفی که ۷ سال از عمرش را روی آن میگذارد تا مگر محقق شود. البته در ابتدا فکرش را هم نمیکرد قتل یک پیرمرد ۹۳ساله که خودش نویسندۀ رمان سناریوی قتل است، به این دشواری باشد و ۷ سال از زندگی او را بر باد دهد.
قاتل با این تصوّر که فقط با یک سناریو برای قتل، کار پیرمرد را تمام خواهد کرد، مجبور میشود چندین و چند سناریوی مختلف برای قتل طراحی و اجرا نماید تا مگر یکی از آنها کارساز شود؛ ولی با هر ناکامی، عطش او برای خونریختن، بیشتر و بیشتر میگردد. قاتل آنقدر به قربانی خودش نزدیک میشود که خانهزاد او شده و شبانهروزش را با قربانیاش سپری میکند. این در حالی است که مخاطب نیز یکی پس از دیگری با معمّاهایی جدید روبهرو میشود؛ معمّاهایی دور از انتظار.