دلم برای تک تک کلمات نوشته شده روی کاغذ برای پیچ و تاب خط شکسته اش حتی برای اثر انگشت های نامرئی اش روی ،کاغذ در لحظه بارها و بارها می رفت. شیشه ی عطر را از حره گرفتم و به هوا پاشیدم چشم بستم و نفس کشیدم رو کردم به حره.
_با گرگ دنبه میخوری با چوپون گریه می کنی آره؟
_ حالا مگه شده؟ یه بسته ست دیگه. نمی خوای بده ببرم بندازم دور دوباره شیشه ی عطر را به بینی نزدیک کردم و بو کشیدم.
_ این عطر نت آب دریا رو داره می شناسمش ولی هیچ وقت نخریدمش.
زیادی گرونه...
این پسر چرا انقدر عجیبه حره!
بی تفاوت به حالم از روی ماسه ها بلند شد و راه خانه را پیش گرفت خوشم میاد ازش بچه ی پیگیریه! به این راحتی کوتاه نمیاد!