آرزو که دختری پر انرژی و تحصیل کرده و با رفتاری آزاد است، در جامعه ای زندگی می کند که استقلال طلبی و رفتار آزاد زن را ناپسند و مذموم می دانند. او با جوانی ساده، روستایی، عاشق پیشه و به شده خودرای به اسم اسفندیار آشنا شده و با او ازدواج می کند؛ در حالی که هر دوی آنها در این ازدواج، فارغ از نارضایتی خانواده اسفندیار تنها عشق را عامل خوشبختی می دانند.