تام و تیم، هر دو علایق و احساسات مشترک زیادی دارند…در حدیکه هر دو عاشق یک دختر می شوند…
وضعیت نامطلوب اقتصادی آنها را به فکر راه انداختن یک کسب و کار می کند…که البته این کسب و کار هم حواشی خودش را دارد…
مادر تام زنی خرافیست که برای هر کاری سراغ جادوگری به نام ناتالی می رود …
اینبار هم برای اینکه حال روحی پسرش خوب شود به ناتالی پناه می برد …از طرف دیگر تیم هم برای چیزهای مشکوکی که در اطرافش می بیند سراغ شرلوک هولمز می رود…خلاصه کار بجایی می رسد که ناتالی، شرلوک هولمز و واتسون رو جادوی سیاه می کند و برای رهایی آنها از این جادو 5 حق انتخاب قائل می شود که گزینه آخرش رفتن به تهران در سال 1971 میلادی (20 آبان 1350) هست….